مردی ثروتمندعزرائیل نزدش آمد تا جانش را بگیردگریه و زاری کرد و مهلت خواست، اما عزرائیل نپذیرفتگفت: همه دارایی ام را بگیر و فقط یک روز به من مهلت بده. باز هم فایده ای نداشت. مرد گفت: پس فقط به اندازۀ نوشتن یک جمله به من وقت بده. عزرائیل پذیرفتاو نوشت:من خواستم یک روز عمرم را 300هزار دینار بخرم، اما نفروختند.
شما قدر عمرتان را بدانید، چون نه فروختنی است و نه خریدنی.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دوربین های دیجیتال کسب درامد روستاي مازغ بالاشهرستان ميناب اموزش استفاده از اپلیکشین موقت نلاین در نایاب iranrepaircenter 10 top site لیلی Ticks to make your IQ higher CivilEngineeringBlog