روزی مبلغی جوان، هیزم شکنی را در حال کار در جنگل می بیند و با فهمیدن اینکه هیزم شکن در تمام عمر خود حتی اسمی از عیسی نشنیده است، با خود می گوید:«عجب فرصتی است برای به دین آوردن این مرد!»در اثنایی که هیزم شکن تمام روز به طور یکنواخت مشغول تکه کردن هیزم و حمل آنها با گاری بود، مبلغ جوان یک ریز صحبت می کرد، عاقبت از صحبت کردن باز می ایستد ومی پرسد: «خب، حالا حاضری دین عیسی مسیح را بپذیری؟»هیزم شکن پاسخ می دهد: «نمی دانم شما تمام روز درباره عیسی مسیح و اینکه وی در همه مشکلات زندگی به یاری ما خواهد شتافت، حرف زدید، اما خود شما هیچ کمکی به من نکردید.» حکایت خیلی از آدماست که فقط بلدند خوب حرف بزنند!


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تأسیسات نظام (مهندسی مکانیک) بلوط فانوس خیال دانلود فیلم با لینک مستقیم با زیرنویس فارسی Walter رقم آباد ساخت ریموت ماشین Doug دعانویس رایگان,09053876440 دانلود آهنگ جديد ايراني